سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صفحه خانگی پارسی یار درباره

قراردادها

    نظر

مقدمه:

هر کشوری در راه رشد و توسعه تلاش می‌کند، زیرا رشد و توسعه هدفی است که اکثر مردم آن را ضروری و الزامی می‌دانند و توسعه جریانی چند بعدی تلقی می‌شود که مستلزم تجدید سازمان و تجدید جهت گیری مجموعه نظام اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور است و تحقق آن می‌تواند در چارچوب ملی موجب اصلاحات اساسی در نظام اجتماعی و اقتصادی یک کشور گردد.

تحقیق و پژوهش از یک طرف ضمن گسترش علوم و فنون، سئوالهای جدیدی را فراروی اندیشمندان قرار می‌دهد که پاسخ به آنها خود نیازمند تحقیق و پژوهش است و از طرف دیگر بسیاری از مشکلات و مسائل اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جوامع را حل می‌کند.

سرمایه گذاری در بخش تحقیقات جهت دست یابی به رشد و توسعه از اصلی‌ترین عوامل توسعه محسوب می‌شود،مشروط بر آن که مدیریت صحیحی برآن اعمال گردد تا هم طرف عرضه و هم طرف تقاضای تحقیقات به خوبی اداره شود. یکی از شاخص‌های مهم جهت تعیین پیشرفت کشورها در جهان امروز میزان اهمیت و سرمایه گذاری در بخش تحقیق و پژوهش است.

عصر کنونی به سرعت در حال تغییر و پیشرفت است، تحولات فزاینده و پیچیده جامعه جهانی تاثیرات غیرقابل انکاری در نسل کنونی برجای می‌گذارد و سئوالات جدید در گفتمان اقشار مختلف جامعه ایجاد می‌نماید. فناوری در زمینه‌های مختلف رو به گسترش است و رقبای بالقوه و بالفعل ما دارای عملکرد و روشهای پیچیده‌ای هستند.

در نهایت و به طور اجمال می‌توان گفت در حقیقت پژوهش مطالعه آگاهانه، برنامه ریزی شده در روش‌مند به هنگام  مواجهه با مسائل پیچیده و مبهم به قصد ایجاد وضوع و رفع پیچیدگی و ابهام از مسائل می‌باشد.

از آنجائیکه گسترش و تعمیق همکاریهای دانشگاه و صنعت و جامعه علاوه بر سایر اهداف پژوهشی بعنوان محورهای اصلی فعالیت‌های  پژوهشی و اولویت کاری واحدهای دانشگاهی تعیین شده است، برگزاری کارگاه آموزشی همان اسم سیاست ها وراهکارهای توسعه همکاریهای دانشگاه،‌ صنعت و دولت می‌تواند زمینه مشارکت هرچه بیشتر واحدها و صنایع دستگاه‌های اجرایی در جهت عقد قرارداد طرح‌های تحقیقاتی برون دانشگاهی و فعالیت‌هایی از این دست را بدنبال داشته باشد».

 


· ویژگیهای انسان کامل از دیدگاه راجرز

    نظر

 ·       ویژگیهای انسان کامل از دیدگاه راجرز

1- آمادگی کسب تجربه :

انسانی که هیچ گونه شرایط بازدارنده احساس ارزشمندی را نداشته باشد از آزادی تجربه همه احساسات و گرایشها برخوردار است از آنجا که هیچ احساسی تهدید کننده نیست در برابر آنها حالت دفاعی نمی گیرید. بنابراین آمادگی کسب تجربه ضد حالت تدافعی است هرگونه حس یا احساسی خواه درونی یا بیرونی بدون تحریف یا مانعی به سلسله اعصاب منتقل می شود. چنین انسانی به خوبی طبیعتش را می شناسد و هیچ یک از جنبه های شخصیتش بسته و پوشیده نیست.

 

2- زندگی هستی دار:

انسان با کنش کامل در هر لحظه هستی زندگی همه جانبه دارد هر تجربه ای برای او چنان تازه است که گویی پیش از آن هرگز وجود نداشته است.

چون انسان سالم برای کسب هر تجربه ای آماده است شخصیت یا خود را با هر تجربه تازه ای پیوسته تحول و تکامل یابد حال آنکه شخص تدافعی باید هر تجربه تازه ای را تحریف کند تا آن را با خود سازگار سازد ساختار خود او بر پایه پیش داوریهاست و از این رو تجربه ها باید به قالب آنها درآیند.

البته انسان با کنش کامل انطباق پذیر است چرا که ساختار خود او برای کسب تجربه های تازه پیوسته آماده است چنین شخصیتی سخت و صلبی ندارد و پیش بینی پذیر نیست در نتیجه او می گوید « آنچه لحظه ای بعد خواهم بود یا آنچه لحظه ای بعد خواهم کرد حاصل همان لحظه است و نمی تواند توسط خودم یا دیگران پیش بینی شود.

 

3- اعتماد به ارگانیسم خود:

بهترین راه برای فهمیدن این اصل رجوع به تجربه خود راجرز است او می نویسد هرگاه احساس شود فعالیتی ارزش انجام دادن را داشته باشد باارزش است به عبارت دیگر راجرز احساس را از عقل قابل اعتمادتر می داند. انسان با کنش کامل می تواند بر اساس جوشش ها یا محرکهای آنی و شهودی عمل کند. در چنین رفتاری خودانگیختگی و آزادی بسیار هست اما به معنای عملکرد و ناسنجیده و بدون توجه به نتایج و عواقب آن نیست.

در واقع کسی که بر اساس عقل و منطق عمل می کند به تعبیری درمانده وناتوان است زیرا به هنگام تصمیم گیری عواطف را در نظر نمی گیرد از سوی دیگر تصمیم های انسانی تدافعی بر اساس چیزی است که رفتارش را هدایت می کند برای مثال او از این ترس دارد که مردم درباره اش چه فکر می کنند یا مبادا اصول نزاکت را رعایت نکرده باشد یا احمق به نظر برسد چون انسانی تدافعی هیچ چیز را به طور کامل تجربه نمی کند. اطلاعات دقیق وکاملی از همه جنبه های یک موقعیت در اختیار ندارد .

 

4- احساس آزادی:

به نظر راجرز هر چه انسان از سلامت روان بیشتری برخوردار باشد آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس و تجربه می کند . انسان سالم می تواند بدون ممنوعیت فکر و عمل خود آزادانه انتخاب کند.

انسان تدافعی از لذت این گونه  احساس آزادی بهره مند نیست شاید رفتار خاصی را انتخاب کند اما نمی تواند انتخاب آزاد خود را به عمل واقعی تبدیل کند.

 

5- خلاقیت :

همه انسانهائی که دارای کنش و کارکرد کاملند بسیار خلاقند با توجه به سایر ویژگیهای آنها ممکن نیست که خلاق نباشند کسانی که آمادگی کسب تجربه ها را دارند به وجود خویش اعتماد می ورزند و در تصمیم ها و کارهای خود انعطاف پذیرند به قول راجرز خود را در زندگی خلاق در همه زمینه های هستی خویش بیان می کنند بعلاوه رفتارشان خود انگیخته و در پاسخ به محرکهای محیط خود دگرگونی پذیر و گسترش پذیر و بالنده هستند.

انسان خلاق با محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی ، همرنگی یا سازش فعل پذیر نشان نمی دهد چرا که اینها حالت تدافعی ندارد و دلبسته ستایش دیگران از رفتار خود نیستند البته اگر بخواهند می توانند با مقتضیات وضعیت خاص همرنگی به ارضای نیازهای خودشان کمک کند و آنها را توانا سازد تا خود را به بهترین وجه بپرورانند.

انسان تدافعی که از احساس آزادی برخوردار نیست دروازه ی بسیاری از تجربه ها را به روی خویش بسته است. او با رهنمودهای از پیش تعیین شده زندگی می کند رهنمودهایی که نه خلاق است و نه خودانگیخته توجه چنین شخصی بیشتر معطوف به این است که زندگی را مطمئن و پیش بینی پذیر سازد. و به جای مبارزه جدی و انگیزش هیجان از تنشها بکاهد این شیوه زندگی سخت و صلب خاک مساعدی برای پرورش خلاقیت نیست.

بطور کلی راجرز ویژگی های اشخاص کامل را این گونه بیان می کند:

·        آگاهی از تمام تجربه ها ، گشودن  به احساسهای مثبت به علاوه احساسهای منفی

·        تازگی ادراک درمورد تمام تجارب

·        اعتماد به رفتار و احساسهای خود شخص

·        آزادی  انتخاب بدون بازداریها

·        خلاقیت و خودانگیختگی

·        نیاز مستمر به رشد ، تلاش کردن برای به حداکثر رسانیدن توانش خود

اشخاص کامل در هر لحظه بطور کامل و پربار زندگی می کنند . تمام تجربیات تازه و توان را دارند تجربیات را نمی توان پیش بینی کرد ولی اشخاص کامل به جای اینکه صرفا آنها را مشاهده کنند به طور کامل در آن شرکت می جویند.

اشخاص کامل به ارگانیسم خودشان اعتماد می کنند منظور راجرز از این جمله این است که اشخاص کامل به جای اینکه توسط داوری دیگران معیار های اجتماعی ، یا قضاوتهای عقلانی شان هدایت شوند به واکنشها و پاسخ های خودشان اعتماد می کنند راجرز نوشت من یادگرفته ام که کل احساس ارگانیسم من از یک موقعیت قابل اعتمادتر از عقل من است منظور این نیست که اشخاص کامل اطلاعات ناشی از عقل یا افراد دیگر را نادیده می گیرند بلکه منظور این است که تمام اطلاعات پذیرفته می شوند و با خود پنداری شخص کامل همخوان هستند هیچ چیزی تهدید کننده نیست تمام اطلاعات را می تواند درک  نموده و ارزیابی کند و تصمیم نهایی رفتار کردن در موقعیتی بخصوص از بررسی همه داده های تجربه ای بدست می آید. راجرز برای مشخص کردن شخص کامل کلمه شکوفا کننده را بکار برد نه شکوفا شده کلمه دوم به شخصیت پرداخته شده یا راکد اشاره دارد که مورد نظر راجرز نیست رشد خود همیشه در حال پیشروی است . کامل بودن مسیر است و نه مقصد اگر تلاش و پیشرفت متوقف شود شخص خودانگیختگی ، انعطاف پذیری ، گشودگی به تجربیات جدید را از دست می دهد


این شخص دو نیاز ویژه دارد:‌

    نظر

الف) نیاز به توجه مثبت:

این نیاز می تواند مشروط یا غیر مشروط باشد همانطور که ذکر شد لازمه رشد خود، تأمین توجه مثبت غیر مشروط است که در سال های اولیه زندگی، اهمیت بیشتری دارد.

ب) نیاز به توجه خود:

منظور این است که فرد، خویشتن را خوب تصور نماید و احساس ارزشمندی کند و خود را بپذیرد. توجه به خود در وهله اول نخست مستلزم دریافت توجه مثبت از جانب دیگران است ولی سرانجام خود باید مسقل از آنچه دیگران فکر می کنند بر ارزش های شخصی متکی شود و به یک قضاوت درونی نسبتاً ثابت و پایداری از خویشتن برسد.


• ویژگی های اثربخشی مشاوره از دید راجرز

    نظر

·       ویژگی های اثربخشی مشاوره از دید راجرز

راجرز سه ویژگی اساسی را برای اثربخشی مشاوره تعریف کرده است :

هم احساسی (Empathyصداقت (خلوص نیت)، و احترام مثبت غیرشرطی.

 هم‌احساسی به معنای توانایی درک احساسات و تجربه های مراجعان، همانگونه که خودآن‌ها احساس می‌کنند، می‌باشد. به عبارتی فرد خود را جای دیگری قرار دهد و مسایل را از زاویه چشم او بنگرد. قابل توجه است که مشاور، نسبت به احساسات و نگرانی‌های مُراجع ابراز درک، پذیرش و هم‌حسی می‌کند، نه هم دردی.

 صداقت و خلوص نیّت نیز از ضرورت‌های کار مشاوره و اعتماد و اطمینان مُراجع بدان وابسته است. مشاور، باید نسبت به نگرانی‌ها و آنچه که مُراجع تجربه کرده حساس باشد، آن‌ها را به رسمیت بشناسد و درک نماید. مطرح کردن تجارب شخصی خود یا به نحو مناسب از دیگران ممکن است به مُراجع، کمک کند تا دریابد که مشکل او منحصر به خودش نیست، بلکه دیگران نیز مشکلات مشابهی داشته اند و با تدبیر توانسته اند بر آن‌ها فائق آیند. احترام مثبت غیر شرطی به معنی احترام و توجه کامل به ارزش و حریم فرد، بدون در نظر گرفتن فاصله اجتماعی اقتصادی و اینکه شما او را دوست دارید یا خیر، با دیدگاه و رفتارش موافق باشید یا نباشید. این زمینه ای غیرتهدیدآمیز را فراهم می‌کند که در آن مُراجع، خود و موقعیتش را کاوش نماید. این حالت برای آشکار ساختن مسائلی که به باور مراجعان مورد قبول وتایید دیگران نیست، لازم است.

·        دیدگاه راجرز در مورد عزت نفس

به اعتقاد راجزز مادر می تواند رفتار های خاصی را مورد تأیید قرار ندهد بدون اینکه برای دریافت عشق و محبت قید و شرطی بگذارد بنابراین اگر کودک توجه مثبت غیر مشروط را تجربه و احساس نماید هیچ گونه شرایط ارزش در او بوجود نمی آید و در نتیجه توجه و احترام به خود نیز بدون قید و شرط خواهد بود. در فرایند تحقق خود، اساسی ترین نیروی برانگیزنده رفتار آدمی، بنظر راجرزر خودشکوفایی است و آن گرایش و تمایل به تحقق بخشیدن، شکوفا ساختن و بالفعل نمودن استعدادها و نیروی بالقوه می باشد.

 این تمایل به تحقق ”خود“ موجب افزایش خود محتاری و خودکفایی برای خلاق بودن می شود. تمایل به تحقق خودر معیتری است که بدان وسیله تمام تجربایت مورد ارزش یابی قرار می گیرد. در این فایند تمام تجاربی که در جهت تعالی وبقای خود هستند بطور مثبت ارزش گذاری و فرد در پی آن بر می آید و این خود موجب رضایت خاطر می شود و تجاربی که در جهت خلاف اتعالی است ارزش گذاری منفی و فرد از آنها می گریزد و در نهایت انیکه امایل به تحقق، کلید اصلی نظریه شخصیت راجرز است که به تشکیل سازمان ”خود“ منجر می شود.اصول و یافته های مشاور غیر مستقیم در درمان، وارد حیطه آموزش کلاس و تدریس نیز گردیده است.

 الگوهای تدریس فردی که در آن دانش آموز را محور قرار می دهد از نظرات راجرز الهام می گیرد که در آن بر سلامت عاطفی و اقلی هر چه بیشتر دانش آموز از طریق خود پنداری، وافع گرایی، اعتماد به نفس و ابزار عکس العمل هایی همدردانه و همدلانه به دیگران، تدارک آموزشی که مبتنی بر نیازها و آرزوهای خود دانش آموزان باشد و نیز مسؤل و تصمیم گیرنده در فرایند یادگیری تأکید می شود که منظور از آن، آموزش به روش غیر مستقیم می باشد از این نوع آموزش می توان برای توجه به کیفیات و احساسات فردی دانش اموزان و ایجاد فرصت هایی برای شرکت دادن آنان و بر قرار کردن ارتباط مثبت با آنان استفاده کرد. معلم و نقش وی در جریان یادگیری، غیر مستقیم و تسهیل کننده است که دارای روابط فردی با دانش آموزان می باشد و رشد آنان را هدایت می کند الگوهای آموزش غیر مستقیم، تسهیل یادگیری را در کانون توجه خود قرار می دهد و هدف آن کمک به دانش آموزان در حصول یکپارچگی فردی اثر بخش و ارزیابی واقعی خود است. راجرز، گرایش فعلی در آموزش و پرورش را که تبدیل افراد به اشخاص همرنگ و متحجری که تحصیلات شان ”تکمیل شده است“ نه افرادی که دارای آفرینندگی آزاد بوده را به باد انتقاد می گیرد و آموزش و پرورش را متهم می کند که نتوانسته قدرت آفرینندگی را تعالی بخشد.

از دیدگاه راجرز، فرد نه تنها تمایلی به حفظ خود و ارتقای خود، بلکه نیاز به تحقق خویشتن دارد  به عبارتی خواهان آن است که خویش را درجهت، تمامیت، وحدت، کمال و خود مختاری سوق می دهد.

انگیزه اصلی آفرینندگی نیز  همان گرایش انسان در به فعلیت در آوردن خویش، تا نیروهای بالقوه ”خود بشود“ می باشد و این مستلزم این است که هر کس بر تجربه های خویش تکیه کند چرا که اعتماد به اینکه مفهوم اولیه و نخستین راجرز، سازواره (ارگانیزم) است که محل همه تجربه است که تشکیل ”میدان پدیداری را می دهد. میدان پدیداری چارچوب و مرجع فرد است که چگونگی رفتار به آن بستگی دارد و هدف آن نیز شکوفا ساختن خود است .

ادامه

    نظر

هرقدر خویشتن آرمانى به خویشتن واقعى نزدیک تر باشد، فرد راضى تر و خشنودتر خواهد بود. فاصله زیاد بین خویشتن آرمانى و خویشتن واقعى به نارضایى و ناخشنودى منجر مى گردد.

دو مفهوم «هماهنگى خویشتن» و «ثبات خویشتن»در نظریه راجرز، مورد توجه زیاد محققان امور شخصیت قرار گرفته اند. «هماهنگى خویشتن» یعنى تجانس و ثبات خویشتن، عبارت است از: نبود تعارض بین ادراک از خویشتن و تجربه هاى واقعى زندگى مردم که علاقه دارند به شکلى رفتار کنند که با خودانگاره آنان همساز و همخوان باشد. در غیر این صورت، این تجربه ها و احساسات تهدیدکننده اند، به طورى که هر قدر این ناهماهنگى و ناهمخوانى بیشتر باشد، به همان نسبت، شکاف بین خویشتن شخص و واقعیت ژرف تر مى شود، و تا زمانى که فرد در این تعارض گرفتار است و خود نیز از آن آگاه نیست، بالقوّه در معرض اضطراب قرار داد. در این حال، شخص باید از خود در مقابل واقعیت دفاع کند تا از اضطرابش بکاهد. راجرز در این زمینه، دو روند دفاعى را ذکر مى کند که یکى از آن ها مخدوش کردن معناى تجربه اى است که با خودپنداره شخص در تضاد است و دیگرى انکار آن تجربه است اما در یک فرد سازگار، خودپندارى با تفکر، تجربه و رفتار همسازى دارد; به این معنا که خویشتن وى قالبى نیست، بلکه انعطاف پذیر است و از راه درونى سازى تجارب و افکار تازه قابل تغییر است.

راجرز در تئوری خود در بیان خویشتن پنداری می‌نویسد:

هر انسانی در دنیای متغیر و متحولی از تجربیات گوناگون زندگی می‌کند که فقط خودش در مرکز آن جهان هستی قرار دارد. فرد یا ارگانیزم بر اساس تجربه و درک خودش از زمینه تجربی، نسبت به آن واکنش نشان می‌دهد. او تجارب خود را واقعیت تلقی می‌کند و برای او واقعیت همان چیزی است که او تجربه می‌کند.

رفتار نتیجه ادراک فرد است و فرد به طریقی که واقعیت را ادراک و توصیف می‌کند نسبت به آن واکنش نشان می‌دهد. ارگانیزم به زمینه پدیده‌ای و ادراکی خود، به صورت یک کل سازمان یافته پاسخ می‌دهد. پاسخهای جسمانی و روانی ارگانیزم به وقایع خارجی به صورت یک کل سازمان یافته و هدف جویانه است. مثلاً اگر آب بدن کاهش یابد، تمام اجزای ارگانیزم به تلاش می‌پردازند تا این کمبود را تأمین نمایند.

 ارگانیزم یک تمایل انسانی ذاتی و یک تلاش اصلی دارد و آن تمایل به تحقق بخشیدن و حفظ و تعالی خویش است و این پایه و اساس فعالیتهای او را تشکیل می‌دهد. تمام نیازهای روانی و جسمانی فرد را می‌توان جنبه‌هایی از همین نیاز بنیادی دانست. تحت تأثیر این تمایل اساسی، ارگانیزم در جهت رشد، خودشکفتگی، بقاء و تعالی، خود رهبری، خود نظمی، خود مختاری، مسئولیت و تسلط بر نفس حرکت می‌کند. مهمترین موضوع برای درک و فهم رفتار فرد آن است که آن را در چهارچوب مرجع قیاس درونی او مورد توجه و بررسی قرار دهیم. بنابراین راه برای شناخت رفتار فرد آن است که قالب مرجع قیاس درونی او شناسایی شود و به مسائل به همان طریقی نگریسته شود که خود فرد به آنها می‌نگرد از کل زمینه ادراکی به تدریج بخشی بنام«خود» متمایز و متجلی می‌شود که«مفهوم خود» نیز نامیده می‌شود. مفهوم خود ابعادی دارد و هر بعد آن دارای ارزشهایی است. راجرز معتقد است که بر اثر تعامل فرد با محیط و خصوصاً در سایه ارزشیابی فرد از تعامل خود با دیگران سازمان«خود»شکل می‌گیرد.

راجرز  نیز مانند فروید، به نظریه خود بر اساس کار با بیماران و مراجعین خوددست یافت. راجرز تحت تأثیر گرایش ذاتی آدمها برای رشد و کمال‌یافتن، و کسب تغییرات مثبت قرار گرفت. او به این نتیجه رسید که نیروی اصلی برانگیزنده‌ی آدمی گرایش به خود‌شکوفایی است؛ یعنی گرایش برای تحقق بخشی یا شکوفا‌سازی تمام توانایی‌های موجود در انسان. هر موجود رشد‌یابنده سعی دارد تمام توانمندیهایش در محدوده وراثت را شکوفا کند. ممکن است آدمی در همه حال به روشنی نداند که کدام اعمال او منجر به رشد شده و کدامیک نمی‌شود، ولی همینکه موضوع روشن شود شخص راه رشد کردن را انتخاب می‌کند. راجرز منکر نیازهای دیگر نشد که برخی از آنها نیز زیستی هستند، ولی او این نیاز‌ها را تحت‌الشعاع نیاز به تحقق خویشتن دانست.

باور راجرز به اولویت شکوفاشدن، اساس روش درمانی «بی‌رهنمود» یا درمانجومداری او را شکل داد. این روش رواندرمانی هر انسانی را دارای انگیزه و توان تغییرکردن می‌داند و خود فرد را از هر کس دیگری باصلاحیت‌تر برای تعیین سمت‌ و سوی این تغییر می‌شمارد.

 نقش درمانگر این است که در حالیکه درمانجو به بررسی و تحلیل مسائل خود مشغول است آنها را به خود او بازتاب دهد. این روش با روانکاوی متفاوت است که در آن، درمانگر تاریخچه زندگی شخص را تحلیل می‌کند تا بداند مشکل او چیست و سپس راهکار درمانی برای او در پیش می‌گیرد.

خویشتن مفهوم محوری در نظریه شخصیت راجرز مفهوم خویشتن یا خودپنداره است. خویشتن یا خویشتن واقعی شامل تمام اندیشه‌ها، ادراکات، و ارزشهایی است که «من» یا «خودم»، را می‌سازند؛ و دربرگیرنده‌ی آگاهی از «آنچه هستم» و «آنچه می‌توانم انجام دهم» است. این خویشتن ادراک شده، به نوبه خود بر ادراک فرد از جهان و رفتارش تأثیر می‌گذارد. برای مثال زنی که خود را قوی و لایق می‌داند عملکردش بر جهان کاملاً متفاوت است با زنی که خود را ضعیف و ناتوان می‌داند. خودپنداره الزاماً منعکس کننده‌ی واقعیت نیست؛ ممکن است کسی بسیار موفق و مورد احترام باشد ولی خودش را شکست خورده بداند.

طبق نظریه راجرز آدمی هر تجربه‌ای را در رابطه با خودپنداره خویش می‌سنجد. مردم دوست دارند به نحوی رفتار کنند که با تصویری که از خود دارند همسان و هماهنگ باشد. تجربه‌ها و عواطفی که این هماهنگی را ندارند تهدید‌کننده شده، و ممکن است از حیطه‌ی آگاهی طرد شوند. این همان مفهوم واپسرانی از دیدگاه فروید است.

هرچه شخص بخش بزرگتری از تجربه‌ی خود را انکار کند (به دلیل ناهماهنگی با خودپنداره‌اش)، فاصله بین خویشتن با واقعیت بیشتر شده و امکان ناسازگاری زیادتر می‌شود. اگر این فاصله خیلی زیاد شود دفاع فرو‌می‌پاشد، که منجر به اضطراب شدید و یا دیگر اختلالات روانشناختی می‌گردد. در مقابل، شخص سازگار دارای خودپنداره‌ای است که با تفکر، تجربه و رفتارش هماهنگی دارد؛ خویشتن او سخت و غیرقابل انعطاف نیست بلکه همگام با پذیرش و درون‌سازیِ تجربه‌ها و افکار جدید، تغییر می‌پذیرد.

راجرز همچنین بر آن بود که آدمی دارای خودِ آرمانی یا ایده‌آل است یعنی تصوری از آن کسی که می‌خواهیم بشویم و باشیم. هرچه خودِ آرمانی نزدیکتر به خود واقعی باشد، شخص احساس تحقق‌یافتگی و رضایت بیشتری می‌کند. فاصله‌ی زیاد بین خود آرمانی و خود واقعی منجر به ناخشنودی و نارضایی شخص می‌گردد.

بنابراین دو نوع هماهنگی می‌تواند پیدا شود. یکی بین «خود» و تجربه واقعیت؛ و دیگری بین خود واقعی و خود آرمانی. راجرز فرضیه‌هایی درباره‌ی اینکه چگونه این ناهماهنگی رخ می‌دهد ارایه داد؛ به‌ویژه معتقد بود که مردم در صورتی کارایی بیشتری خواهند داشت که در شرایط پذیرش مثبت بدون قید و شرط رشد کرده باشند، یعنی اینکه احساس کرده باشند که در نظر والدین و دیگران حتی وقتی احساسات، نگرشها و رفتارشان ایده‌آل نیست ارزشمند هستند.

 اگر والدین فقط به صورت مشروط پذیرش مثبت نشان دهند یعنی فقط به شرطی که کودک رفتار و افکار و احساسات صحیح ارائه دهد، در آن صورت خودپنداره‌ی کودک خدشه‌دار می‌شود. برای مثال احساس رقابت و خصومت نسبت به برادر یا خواهر کوچکتر امری طبیعی است ولی اولیا معمولاً از کتک خوردن فرزند کوچکتر خشمگین شده و غالباً کودک بزرگتر را تنبیه می‌کنند. کودکان به ناگزیر این تجربه را به نحوی در خودپنداره‌شان جا می‌دهند. آنها ممکن است به این نتیجه برسند که بد هستند و احساس شرمندگی کنند؛ یا اینکه فکر کنند والدین آنها را دوست ندارند و بنابراین گرفتار احساس طرد‌شدگی شوند؛ یا اینکه احساسات خود را انکار کرده و فکر کنند که نمی‌خواهند برادر یا خواهرشان را بزنند. هر یک از این نگرشها، واقعیت را مخدوش می‌کند. انتخاب سوم آسانترین راه است ولی به این ترتیب کودک احساسات واقعی خود را انکار کرده و آن را ناخودآگاه می‌سازد. مردم هرچه بیشتر مجبور به انکار عواطف خود شده و ارزشهای دیگران را قبول کنند، احساس ناراحتی بیشتری نسبت به خود خواهند کرد. پیشنهاد راجرز به والدین این است که احساسات کودک را بپذیرند

و در عین حال برای او تشریح کنند که چرا کتک زدن امری ناپذیرفتنی است.


• خودپندتره از دیدگاه راجرز

    نظر

·       خودپندتره از دیدگاه راجرز

 

وى بر اساس دیدگاه «پدیدارشناسى»،معتقد است که وقایع بیرون از موجود، به خودى خود براى او معنایى ندارند، بلکه زمانى معنادار مى شوند که شخص بر اساس تجارب گذشته و میل به حفظ و تداوم «خویشتنِ» خود به آن وقایع معنا دهد.

راجرز از “ خویشتن آرمانی “ Idealself  بحث به میان می آورد و بر اساس نظر راجرز، هنگامه بین خویشتن و تجربه واقعی، اختلاف وجود داشته باشد فرد ناهمخوانی را تجربه میکند اگر فردی خود را عاری از هر گونه نفرت بداند ولی نفرت را تجربه کند در حالت نا همخوانی به سر خواهد برد و دچار آشفتگی درونی و تنش خواهد شد و اضطراب در نتیجه اختلاف بین تجربه و ادراک از خویشتن حاصل می شود. بد نبال آن ارگانیسم در پی حفظ خود پنداره است و پاسخ او به حالت عدم همسانی- یعنی تهدید حاصل از شناسایی تجربه های متضاد با خویشتن دفاع است که در اینجا به تحریف معنای تجربه ویا انکار وجود تجربه می پردازد.

مفهوم «خویشتن» مهم ترین پدیده و عنصر اساسى در نظریه راجرز است.

 به نظر او هر فرد رویدادها و تجربیات پیرامون خود را دریافت می کندو به آنها معنا می بخشد که این مجموعه ادراکی و معنایی،  “ میدان پدیداری “  روانی فرد را به وجود می آورد.

 بخشهایی از “ میدان پدیداری “ field phenomena که انسان آنها را به عنوان “ خود “ “ مرا “  یا ‌“ من “ می شناسد، خویشتن را بوجود می آورد. و به دنبال آن مفهوم “خودپنداره“  self conceptشکل می گیرد. راجرزء بر این باور است که ادراکهایی که خویشتن نامیده می شود در حیطه آگاهی است یعنی می توان آنها را هشیار کرد.

  به نظراو، انسان عوامل محیط خود را درک مى کند و در ذهن خود به آن ها معنا مى دهد. مجموعه این سیستم ادراکى و معنایى، میدان پدیدارى روانى فرد را مى سازد. «خویشتن» عبارت است از: الگوى سازمان یافته اى از ادراکات انسان. تحقق «خود»، که روند «خود» شدن و پرورش ویژگى ها و استعدادهاى یکتایى فرد است، در سراسر زندگى ادامه دارد و به اعتقاد راجرز، در بشر علاقه ذاتى براى آفرینندگى هست و مهم ترین آفریده انسان خود اوست. این همان هدفى است که غالباً اشخاص سالم، نه کسانى که ناراحتى روانى و بیمارى دارند، بدان دست مى یابند.

خویشتن دیگر در نظریه راجرز، «خویشتن آرمانى»است; آن را خود پنداره ای میداند که انسان آرزو میکند داشته باشد.راجرز همسانی و همخوانی خویشتن   self-consistency and congruenceرا مورد تاکید قرار می دهد و می گوید که انسان باید طوری عمل کند که همسانی (عدم وجود تعارض) بین ادراکهای خویشتن و همخوانی بین ادراکهای خویشتن و تجربیات خود را حفظ کند.

این خود شامل تمام آن ادراکات و معانى مى شود که بالقوّه با خویشتن او هماهنگ و مرتبطند. گرچه خویشتن دایم تغییر مى کند، اما همیشه در هر خود، نوعى سازمان، هماهنگى و شکل یافتگى خاص وجود دارد. خودپنداره شخص جریانى آگاهانه، مداوم و نسبتاً ثابت است و فرد براى آن ها ارزش زیادى قایل است.


ادامه مطالب در سال جدید

    نظر

. تمام عوامل ایجاد کننده رفتار در زمان حال قرار دارند و رفتار بوسیله چیزی که در گذشته اتفاق افتاده است بوجود نمی آید از این پیش فرض می توان نتیجه گرفت که اگر کسی بخواهد تغییر ثابتی در رفتار فرد دیگری ایجاد کند باید ادراک او را تغییر دهد . ارضای نیازهای کنونی و کاهش تنشهای موجود تنها عواملی هستند که ارگانیسم برای نیل به آنها تلاش می کند گر چه گذشته در شکل بخشیدن و معنی دادن به ادارک کنونی موثر است ولی عامل اصلی بوجود آورنده رفتار در زمان حال قرار دارد.

 

6. رفتار هدف جویانه با عواطف همراه است و عواطف وقوع رفتار را تسهیل می کنند با توجه به رفتار عواطف به دو گروه تقسیم می شوند یکی عواطف و احساسات نامطبوع و دیگر احساسات آرام و ارضا شدنی ، دسته اول به همراه تلاشهای جستجوگرانه ارگانیسم حادث می شود و گروه دوم به همراه ارضای نیازها حاصل می شوند. دسته اول همچنین توجه و تلاش فرد را بر هدف او متمرکز می کنند و به رفتار وحدت می بخشند برای مثال احساس ترس موج سازماندهی و تجهیز نیروهای فرد در جهت فرار از خطر می شود.

 

7. بهترین موضع برای درک و فهم رفتار فرد آن است که آن را در چهارچوب مرجع قیاس درونی او مورد توجه و بررسی قرار دهیم همانطوری که قبلا گفتیم تنها کسی که می تواند به نحو کاملی فرد و زمینه تجربی او را بشناسد خود فرد است همچنین گفتیم که رفتار واکنش نسبت به زمینه ادراک است بنابراین بهترین راه برای شناخت رفتار فرد آن است که قالب مرجع قیاس درونی او شناسایی شود و به مسائل درست به همان طریقی نگریسته شود که خود فرد بدانها می نگرد. مرجع قیاس درونی به کلیه تجربیائی اطلاق می شود که در لحظه ای مشخص در آگاهی فرد قرار دارند این شامل تمام احساسات ، ادراکات ، معانی و خاطرات فرد می شود که در آگاهی وجود دارد.

مرجع قیاس درونی دنیای ذهنی فرد است که فقط خود او به نحو کاملی از آن مطلع است ودیگران به طور نسبی به آن دست می یابند. رسیدن به زمینه ادارکی و مرجع قیاسی درونی فرد تا حدی امکان پذیر است زیرا اکثر موارد و اشیایی که مورد درک قرار می گیرد نظیر خود فرد ، والدین ، معلمان و غیره در زمینه ادراکی ما نیز تاثیراتی دارند بنابراین ما می توانیم به بخشی از دنیای درونی فرد پی ببریم وهر چه در زمینه های متعددی اطلاعات کسب کنیم بهتر و بیشتر به شناخت دنیای درونی فرد موفق خواهیم شد.

 

8. از کل زمینه ادراکی بتدریج بخشی به نام خود متمایز و متجلی می شود که مفهوم خود نیز نامیده می شود . ارگانیسم بر اساس تمایل به خودشکوفایی به این مفهوم دست پیدا می کند . خود یک شیء یا موضوع ادراکی در زمینه تجربی فرد است . آگاهی فرد از بوده و عملکرد اوست. مفهوم خود دارای ابعادی است و هر بعد آن دارای ارزشهایی است بنابراین مفهوم خود ممکن است بر قدرت ، دوست داشتن ، تنفر ، بدبختی و غیرمبتنی باشد که با هر حالت بر رفتار تاثیر می گذارد. باید دانست که موجودیت خود صرفا با ارگانیسم فیزیکی همزمان و همراه نیست زیرا مرزبندی دقیقی را نمی توان در این زمینه بطور قطع یقین قایل شد اینکه شی یا تجربه ای را بخشی از خود بدانیم یا نه به ادراک انسان و نیز به میزان کنترل او بر روی خود بستگی دارد شاید همین عامل کنترل و یا خودمختاری است که برای اولین بار کودک را به آگاهی از خود وا می دارد و او را متوجه این موضوع می کند که می تواند بخشی از تجارب جهان هستی خود را کنترل کند . خودآگاهی از بودن و یا عمل کردن است.

 

9. بر اثر تعامل فرد با حیط و خصوصا در سایه ارزشیابی فرد از تعامل خود با دیگران سازمان خود شکل می گیرد. خود یک الگوی مفهومی ، سازمان یافته ، سیال ولی هماهنگ از ادراک های مربوط به خصوصیات و روابط من یا مرا و ارزشهای منظم به این مفاهیم است .

 

10. زمانی که ارگانیسم تجارب حسی و درونی خود را که هنوز به صورت منظم و کاملی جزء ساخت خود قرار نگرفته اند انکار کند ناسازگاری روانی حاصل می شود در چنین حالتی یک تنش روانی بالقوه و اسای موجود است و فرد یک نوع پراکندگی و دگرگونی واقعی را میان  ارگانیسم تجربه گر خویش و ساخت « خود » مشاهده می کند.

مراحل تهیه یک طرح آماری

    نظر

هدف کلی General )  )

اهداف تفصیلی Other ive) )

جامعه آماری ( (Survey  Population

جامعه هدف (Target Population)

واحدهای آماری ((Survey Unit

قلم آماری نهایی ((Survey Item

چارچوب (Frame)

زمان آماری (Refrence Time)

زمان آمارگیری (Survey Time)

روش جمع آوری داده ها (Data Collection Method)

 هدف کلی، نیازها و نتایج اصلی از اجرای طرح آمارگیری را به طور خلاصه بیان می کند. لذا اصلی ترین نیاز که به طور خلاصه در قالب یک هدف بیان می شود، هدف کلی نام می گیرد. هدف کلی بیانگر موضوع آمارگیری ازجامعه هدف می باشد.

اهداف تفصیلی Other ive) )


شیوه مبتنی بر سیستم های اطلاعاتی

    نظر

شیوه مبتنی بر سیستم های اطلاعاتی


در این روش تمام اقلام اطلاعاتی دستگاه اجرایی، مورد نیاز واحدهای درونی دستگاه و کاربران بیرونی که داده­های آن ها با ملاک های ثبتی بودن قابل تهیه باشند مدنظر گرفته می شود. بدین منظور عملیات و وظایف دستگاه اجرایی دولتی به طور کامل مورد بررسی قرار می گیرد، نیازهای آماری و اطلاعاتی تمام کاربران اعم از درونی و بیرونی شناسایی و طبقه بندی می شوند و سیستم هایی که وظیفه تولید آمارهای ثبتی اقلام اطلاعاتی مربوط به هر طبقه را عهده دار خواهند شد، تعریف و تعیین می شوند. در این روش اصلاحات لازم برای فراهم نمودن امکان تولید آمارهای ثبتی آن دسته از اقلام اطلاعاتی که روند ثبت و انتقال آن‌ها نیازمند تصحیح باشد در حد سیستم ها و فرآیندهای داخلی دستگاه انجام می‌شود. این شیوه کار معایبی دارد که مختصراً به شرح زیر می باشند:

با توجه به آنکه حجم وسیعی از فعالیت ها و وظایف سازمان مورد شناسایی، بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد و پس از آن، پیشنهادات اصلاحی لازم ارایه شده و اقدامات ضروری برای انجام آن ها به اجرا گذاشته می شود، طرح از نظر زمانی نسبتاً بلندمدت می باشد.

برخی از اصلاحات پیشنهادی می تواند منجر به تغییر در شرح وظایف و یا تشکیلات واحدهای سازمانی شود که اعمال آن ها از حیطه عمل نظام آمارهای ثبتی خارج است.

زمان نسبتاً طولانی لازم برای اجرای طرح، خطر تغییرات مدیریتی یا تشکیلاتی را در دستگاه اجرایی افزایش می دهد به طوری که آینده اصلاحات را می تواند با مشکل مواجه نماید.

شیوه مبتنی بر سیستم های اطلاعاتی2

مزایای شیوه مبتنی بر سیستم­های اطلاعاتی را می­توان به شرح زیر بیان نمود:

با توجه به آنکه به نیازهای آماری و اطلاعاتی دستگاه اجرایی به­صورت جامع پرداخته می­شود از این رهگذر درصد بسیار بالایی از نیازهای کاربران بیرونی نیز به­طور مشترک با نیازهای واحدهای داخلی دستگاه مدنظر قرار می­گیرد. بدین­ترتیب برای تأمین نیازهای کاربران بیرون از دستگاه می­توان از خواست و پیگیری واحدهای داخلی بهره جست.

قبل از اصلاح فرآیندهای مربوط به هر سیستم می توان تعداد اقلام اطلاعاتی را که تحت تأثیر اصلاح فرآیند قرار می­گیرند مشخص نمود. این امر برای اولویت­بندی و تعیین نوع اصلاحات بسیار لازم است.

قبل از اصلاح فرآیندهای مربوط به هر سیستم می توان تعداد اقلام اطلاعاتی را که تحت تأثیر اصلاح فرآیند قرار می گیرند مشخص نمود. این امر برای اولویت بندی و تعیین نوع اصلاحات بسیار لازم است.

 

با توجه به آنکه برای تأمین هر دسته از نیازهای آماری و اطلاعاتی شناسایی شده، سیستم ها و روش­های سازمانی مشخصی طراحی و پیاده سازی می شوند، در صورتی که پس از طراحی و پیاده سازی سیستم ها، نیازهای آماری و اطلاعاتی جدیدی مطرح شود، امکان تولید آن ها بدون تغییرات اساسی و طراحی­های مجدد سیستم ها، ممکن می­شود.

با توجه به آنکه برای تعیین بهترین نقاط مثبت و مسیر انتقال داده های اقلام اطلاعاتی تمام فعالیت­های جاری دستگاه اجرایی مورد بررسی قرار می­گیرد، نتایج طراحی ها از اعتبار بالایی برخوردار می­باشند.

با توجه به پیشرفت چشمگیر علم و ابزار طراحی سیستم های اطلاعاتی می توان از آن ها در طراحی و پیاده‌سازی نظام آمارهای ثبتی مبتنی بر سیستم های اطلاعاتی بهره برد.

مشکلات موجود نظام آمارهای ثبتی

- ثبت اطلاعات به فرآیند اعمال تغییرات و پردازش، برای انتقال اطلاعات به­طوری­که برای کاربران مفید باشد نمی­انجامد، فاصله، بین ثبت اقلام اطلاعاتی ناشی از عملیات و زمان عملیات و بین جریان عملیات ثبت، در سازمان­ها و جریان انتقال و انتشار اطلاعات وجود دارد و تولید اطلاع از واقعیت ها و فعالیت ها، به روز نمی شود؛ تغییرات و کاهش­ها و افزایش ها، در اطلاعات قبلی تأثیر داده نمی­شود ؛ انتقال اطلاعات همراه و موازی با فعالیت­های جدید، انجام نمی­گیرد. در نتیجه ثبت اطلاعات با صحت و سرعت کافی انجام نمی شود.

- به اقلام و اطلاعات مورد نیاز کاربران داخل یا بیرون از سازمان توجه نمی­شود. به موضوع­های مورد نیاز، توالی زمانی و پوشش جغرافیایی مناسب در تولید آمار و اطلاعات توجه نمی شود و آمارهای تولید شده بدون بهره برداری لازم انباشت می­شود.

- نظام تولید اطلاعات آماری سازمان ها براساس شناسایی آمار و اطلاعات مورد نیاز و منطبق با اهداف و راهبردهای سازمانی شکل نمی گیرد و سبب اتلاف منابع (نیروی انسانی و مالی)، ناتوانی در پیش بینی های مورد لزوم و عدم انطباق با تغییرات آینده خواهد شد.

- توجه نکردن سازمان­ها و دستگاه ها به قابلیت های سازمانی برای اتخاذ روش تولید آمار (ثبتی، سرشماری و نمونه­گیری)، سبب هزینه های گزاف، تولید آمار با دقت نامناسب و استفاده از آمار در مقطعی کوتاه خواهد شد.


شیوه مبتنی بر اقلام اطلاعاتی

    نظر

شیوه مبتنی بر اقلام اطلاعاتی

شیوه مبتنی بر سیستم های اطلاعاتی

شیوه مبتنی بر اقلام اطلاعاتی

در این روش برخی از مهمترین اقلام اطلاعاتی مورد نیاز برنامه­ریزان سطوح بالای کشور، که داده­های آن‌ها با ملاک های ثبتی بودن قابل تهیه باشد، شناسایی و طبقه­بندی می­شوند. سپس دستگاه تولید کننده داده­های هر قلم اطلاعاتی مشخص می­شود. با مراجعه به دستگاه مربوط، روند ثبت و انتقال داده­های ثبتی مورد بررسی قرار می­گیرد. با انجام اقداماتی، این روند دارای نظامی مشخص برای ثبت، انتقال و تولید آمار ثبتی می­شود. در مورد آن دسته از اقلام اطلاعاتی که برای تهیه و انتقال داده­های آن‌ها به روش ثبتی، نیازمند اصلاح جزئی و یا اساسی باشند پیشنهاد بهبود، ارایه می شود و اقدام های لازم در این خصوص انجام می‌شود. این شیوه کار، معایبی دارد که مختصراً به شرح زیر می‌باشند:

با توجه به آنکه اقلام اطلاعاتی مورد نظر توسط کاربرانی خارج از دستگاه دولتی تعیین می­شوند، برخی از دستگاه های اجرایی اصلاح روند ثبت و انتقال داده­های ثبتی را در جهت تأمین نیازهای مراجع بیرونی احساس می­کنند و از این­رو، نه تنها همکاری لازم را به­عمل نمی آورند بلکه در پاره­ای از موارد مقاومت­های رده­های مختلف دستگاه اجرایی در برابر انجام اصلاحاتِ ضروری، زیاد می­شود.

انجام اصلاحات هرچند جزئی در مورد یک یا چند قلم اطلاعاتی در بسیاری از موارد نیازمند ایجاد تغییرات وسیع در فعالیت­ها و یا گردش کارها (جریان­های اطلاعاتی) در دستگاه اجرایی است، به­طوری­که این تغییرات برای تهیه داده­های یک یا چند قلم اطلاعاتی توجیه­پذیر نیست.

به­منظور تعیین بهترین نقطه ثبت و مناسب­ترین مسیر انتقال داده­های یک یا چند قلم اطلاعاتی براساس ویژگی­های نظام آمارهای ثبتی، باید حجم وسیعی از فعالیت های دستگاه اجرایی مورد شناخت و بررسی قرار گیرد که این امر برای یک یا چند قلم اطلاعاتی، توجیه­پذیر نمی­باشد.

نقطه ثبت داده­های بسیاری از اقلام اطلاعاتی و بخصوص مسیر انتقال آن ها به گونه­ای است که قویاً بر یکدیگر تأثیر می­گذارند و لذا نمی­توان انتظار داشت که تغییر در برخی از آن ها منجر به تغییر در بعضی دیگر نشود.

برای تأمین آمار و اطلاعات مورد نیاز جدید باید طرح های شناخت و بهبود را مجدداً اجرا نمود و اقدام های  اصلاحی جدیدی را به­عمل آورد که این موضوع خود موجب هدر رفتن وقت و هزینه و همچنین تغییرات جدید در فرآیندهای اصلاح شده گذشته می­شود.

مزیتی که معمولاً برای روش مبتنی بر اقلام اطلاعاتی گفته می شود، زمان نسبتاً کوتاه برای اجرای آن است. که با توجه به معایب ذکر شده به نظر می رسد که برای به نتیجه مطلوب رساندن مجموعه طرح های مبتنی بر این روش نیز زمان زیادی لازم باشد.