مو شا را وله
شاید برای من این سخت باشد که بتوان شرح حالی بنویسیم :
بعد از دوازده سال تحمل سرما و گرما و انواع معلم ها و کنکور ما وارد دانشگاه شدیم با توجه به این به جز مهندسی های کشاورزی دو مهندسی دیگر راهم آورده بودم همه را رها کردم و به خودم گفتم این دانشگاه شهر خودمان و یک آب شسته تراز شهر های دیگر است همه این ها و صحبت های یک مشاور ...نشناس باعث شد که آنچه نباید اتفاق بیافتد اتفاق افتاد و من به سرزمین عجایب قدم گذاشتم
بعد از اولین کلاس مجموعه سازی احساس پوچی عجیبی به من دست شاید پوچی نبود و یک احساس گیجی بود مثل کسی که با پتک زدند تو سرم
برای اوّلین بار احساس ....را با تمام وجود احساس کردم . خیلی خیلی خیلی افسرده شدم شاخه گلی که با آن همه ناز پرورانده بودم ای وای به برم می شکند .