سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صفحه خانگی پارسی یار درباره

شیوه مبتنی بر اقلام اطلاعاتی

    نظر

شیوه مبتنی بر اقلام اطلاعاتی

شیوه مبتنی بر سیستم های اطلاعاتی

شیوه مبتنی بر اقلام اطلاعاتی

در این روش برخی از مهمترین اقلام اطلاعاتی مورد نیاز برنامه­ریزان سطوح بالای کشور، که داده­های آن‌ها با ملاک های ثبتی بودن قابل تهیه باشد، شناسایی و طبقه­بندی می­شوند. سپس دستگاه تولید کننده داده­های هر قلم اطلاعاتی مشخص می­شود. با مراجعه به دستگاه مربوط، روند ثبت و انتقال داده­های ثبتی مورد بررسی قرار می­گیرد. با انجام اقداماتی، این روند دارای نظامی مشخص برای ثبت، انتقال و تولید آمار ثبتی می­شود. در مورد آن دسته از اقلام اطلاعاتی که برای تهیه و انتقال داده­های آن‌ها به روش ثبتی، نیازمند اصلاح جزئی و یا اساسی باشند پیشنهاد بهبود، ارایه می شود و اقدام های لازم در این خصوص انجام می‌شود. این شیوه کار، معایبی دارد که مختصراً به شرح زیر می‌باشند:

با توجه به آنکه اقلام اطلاعاتی مورد نظر توسط کاربرانی خارج از دستگاه دولتی تعیین می­شوند، برخی از دستگاه های اجرایی اصلاح روند ثبت و انتقال داده­های ثبتی را در جهت تأمین نیازهای مراجع بیرونی احساس می­کنند و از این­رو، نه تنها همکاری لازم را به­عمل نمی آورند بلکه در پاره­ای از موارد مقاومت­های رده­های مختلف دستگاه اجرایی در برابر انجام اصلاحاتِ ضروری، زیاد می­شود.

انجام اصلاحات هرچند جزئی در مورد یک یا چند قلم اطلاعاتی در بسیاری از موارد نیازمند ایجاد تغییرات وسیع در فعالیت­ها و یا گردش کارها (جریان­های اطلاعاتی) در دستگاه اجرایی است، به­طوری­که این تغییرات برای تهیه داده­های یک یا چند قلم اطلاعاتی توجیه­پذیر نیست.

به­منظور تعیین بهترین نقطه ثبت و مناسب­ترین مسیر انتقال داده­های یک یا چند قلم اطلاعاتی براساس ویژگی­های نظام آمارهای ثبتی، باید حجم وسیعی از فعالیت های دستگاه اجرایی مورد شناخت و بررسی قرار گیرد که این امر برای یک یا چند قلم اطلاعاتی، توجیه­پذیر نمی­باشد.

نقطه ثبت داده­های بسیاری از اقلام اطلاعاتی و بخصوص مسیر انتقال آن ها به گونه­ای است که قویاً بر یکدیگر تأثیر می­گذارند و لذا نمی­توان انتظار داشت که تغییر در برخی از آن ها منجر به تغییر در بعضی دیگر نشود.

برای تأمین آمار و اطلاعات مورد نیاز جدید باید طرح های شناخت و بهبود را مجدداً اجرا نمود و اقدام های  اصلاحی جدیدی را به­عمل آورد که این موضوع خود موجب هدر رفتن وقت و هزینه و همچنین تغییرات جدید در فرآیندهای اصلاح شده گذشته می­شود.

مزیتی که معمولاً برای روش مبتنی بر اقلام اطلاعاتی گفته می شود، زمان نسبتاً کوتاه برای اجرای آن است. که با توجه به معایب ذکر شده به نظر می رسد که برای به نتیجه مطلوب رساندن مجموعه طرح های مبتنی بر این روش نیز زمان زیادی لازم باشد.




شیوه مبتنی بر سیستم های اطلاعاتی

    نظر

شیوه مبتنی بر سیستم های اطلاعاتی


در این روش تمام اقلام اطلاعاتی دستگاه اجرایی، مورد نیاز واحدهای درونی دستگاه و کاربران بیرونی که داده­های آن ها با ملاک های ثبتی بودن قابل تهیه باشند مدنظر گرفته می شود. بدین منظور عملیات و وظایف دستگاه اجرایی دولتی به طور کامل مورد بررسی قرار می گیرد، نیازهای آماری و اطلاعاتی تمام کاربران اعم از درونی و بیرونی شناسایی و طبقه بندی می شوند و سیستم هایی که وظیفه تولید آمارهای ثبتی اقلام اطلاعاتی مربوط به هر طبقه را عهده دار خواهند شد، تعریف و تعیین می شوند. در این روش اصلاحات لازم برای فراهم نمودن امکان تولید آمارهای ثبتی آن دسته از اقلام اطلاعاتی که روند ثبت و انتقال آن‌ها نیازمند تصحیح باشد در حد سیستم ها و فرآیندهای داخلی دستگاه انجام می‌شود. این شیوه کار معایبی دارد که مختصراً به شرح زیر می باشند:

با توجه به آنکه حجم وسیعی از فعالیت ها و وظایف سازمان مورد شناسایی، بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد و پس از آن، پیشنهادات اصلاحی لازم ارایه شده و اقدامات ضروری برای انجام آن ها به اجرا گذاشته می شود، طرح از نظر زمانی نسبتاً بلندمدت می باشد.

برخی از اصلاحات پیشنهادی می تواند منجر به تغییر در شرح وظایف و یا تشکیلات واحدهای سازمانی شود که اعمال آن ها از حیطه عمل نظام آمارهای ثبتی خارج است.

زمان نسبتاً طولانی لازم برای اجرای طرح، خطر تغییرات مدیریتی یا تشکیلاتی را در دستگاه اجرایی افزایش می دهد به طوری که آینده اصلاحات را می تواند با مشکل مواجه نماید.

شیوه مبتنی بر سیستم های اطلاعاتی2

مزایای شیوه مبتنی بر سیستم­های اطلاعاتی را می­توان به شرح زیر بیان نمود:

با توجه به آنکه به نیازهای آماری و اطلاعاتی دستگاه اجرایی به­صورت جامع پرداخته می­شود از این رهگذر درصد بسیار بالایی از نیازهای کاربران بیرونی نیز به­طور مشترک با نیازهای واحدهای داخلی دستگاه مدنظر قرار می­گیرد. بدین­ترتیب برای تأمین نیازهای کاربران بیرون از دستگاه می­توان از خواست و پیگیری واحدهای داخلی بهره جست.

قبل از اصلاح فرآیندهای مربوط به هر سیستم می توان تعداد اقلام اطلاعاتی را که تحت تأثیر اصلاح فرآیند قرار می­گیرند مشخص نمود. این امر برای اولویت­بندی و تعیین نوع اصلاحات بسیار لازم است.

قبل از اصلاح فرآیندهای مربوط به هر سیستم می توان تعداد اقلام اطلاعاتی را که تحت تأثیر اصلاح فرآیند قرار می گیرند مشخص نمود. این امر برای اولویت بندی و تعیین نوع اصلاحات بسیار لازم است.

 

با توجه به آنکه برای تأمین هر دسته از نیازهای آماری و اطلاعاتی شناسایی شده، سیستم ها و روش­های سازمانی مشخصی طراحی و پیاده سازی می شوند، در صورتی که پس از طراحی و پیاده سازی سیستم ها، نیازهای آماری و اطلاعاتی جدیدی مطرح شود، امکان تولید آن ها بدون تغییرات اساسی و طراحی­های مجدد سیستم ها، ممکن می­شود.

با توجه به آنکه برای تعیین بهترین نقاط مثبت و مسیر انتقال داده های اقلام اطلاعاتی تمام فعالیت­های جاری دستگاه اجرایی مورد بررسی قرار می­گیرد، نتایج طراحی ها از اعتبار بالایی برخوردار می­باشند.

با توجه به پیشرفت چشمگیر علم و ابزار طراحی سیستم های اطلاعاتی می توان از آن ها در طراحی و پیاده‌سازی نظام آمارهای ثبتی مبتنی بر سیستم های اطلاعاتی بهره برد.

مشکلات موجود نظام آمارهای ثبتی

- ثبت اطلاعات به فرآیند اعمال تغییرات و پردازش، برای انتقال اطلاعات به­طوری­که برای کاربران مفید باشد نمی­انجامد، فاصله، بین ثبت اقلام اطلاعاتی ناشی از عملیات و زمان عملیات و بین جریان عملیات ثبت، در سازمان­ها و جریان انتقال و انتشار اطلاعات وجود دارد و تولید اطلاع از واقعیت ها و فعالیت ها، به روز نمی شود؛ تغییرات و کاهش­ها و افزایش ها، در اطلاعات قبلی تأثیر داده نمی­شود ؛ انتقال اطلاعات همراه و موازی با فعالیت­های جدید، انجام نمی­گیرد. در نتیجه ثبت اطلاعات با صحت و سرعت کافی انجام نمی شود.

- به اقلام و اطلاعات مورد نیاز کاربران داخل یا بیرون از سازمان توجه نمی­شود. به موضوع­های مورد نیاز، توالی زمانی و پوشش جغرافیایی مناسب در تولید آمار و اطلاعات توجه نمی شود و آمارهای تولید شده بدون بهره برداری لازم انباشت می­شود.

- نظام تولید اطلاعات آماری سازمان ها براساس شناسایی آمار و اطلاعات مورد نیاز و منطبق با اهداف و راهبردهای سازمانی شکل نمی گیرد و سبب اتلاف منابع (نیروی انسانی و مالی)، ناتوانی در پیش بینی های مورد لزوم و عدم انطباق با تغییرات آینده خواهد شد.

- توجه نکردن سازمان­ها و دستگاه ها به قابلیت های سازمانی برای اتخاذ روش تولید آمار (ثبتی، سرشماری و نمونه­گیری)، سبب هزینه های گزاف، تولید آمار با دقت نامناسب و استفاده از آمار در مقطعی کوتاه خواهد شد.


• پیش فرض های راجرز در زمینه شخصیت

    نظر

1. هر انسانی در دنیایی از تجربیات خود قرار دارد این دنیا شامل تمام تجربیاتی که بطور آگاهانه یا ناآگاهانه درک شده اند است و اعتقاد بر آن است که بخش کمی از تجارب آگاهانه در این جهان خصوصی انجام می پذیرد . مهمترین خصوصیت این جهان آن است که برای خود فرد شناخته شده است و از این لحاظ هر فردی موجودی بی همتاست و فرد تنها خودش می تواند بفهمد تجارب او چگونه ادراک شده اند و برایش چه معنی دارند.

 2. فرد بر اساس تجربه خودش که واقعیت تلقی می کند از زمینه تجربی نسبت به آن واکنش نشان می دهد رفتار نتیجه ادراک فرد است و فرد به طریقی که واقعیت را ادراک و توصیف می کند نسبت به آن واکنش نشان می دهد هیچ فردی به واقعیت صرف و مطلق پاسخ نمی دهد بلکه به ادراکی که خود از آن واقعیت دارد واکنش نشان می دهد . از تجارب روزمره نیز می توان به این موضوع ها پی برد مثلا وقتی که دو نفر به سخنرانی گوش می دهند هر یک برداشتی متفاوت خواهد داشت این تفاوت درک و برداشت به زمینه ادراکی آنها بستگی دارد و از این رو می توان گفت که واقعیت از دیدگاه افراد گوناگون معنایی متفاوت دارد.

انسان بر اساس یک نقشه ادراکی که هرگز خود واقعیت نیست زندگی می کند و این مفهوم موید دنیایی است که انسان در آن به سر می برد. اصولا هر ادراکی یک فرضیه ای است مربوط به نیاز فرد که به وسیله تجربه بررسی و ارزیاب می شود از این رو دنیای خصوصی فرد از سلسله فرضیاتی تشکیل شده که هدف آن در نهایت تامین امنیت فردی است .

 3. ارگانیسم به ادراک خود به صورت یک کل سازمان یافته پاسخ می دهد پاسخ های جسمانی و روانی ارگانیسم به وقایع خارجی به صورت یک کل عمل می کند مثلا اگر آب بدن کاهش یافته باشد تمام اجزای ارگانیسم به تلاش می پردازند تا این کمبود را تامین کنند در مسائل روانی نیز می توان چنین حالتی را مشاهده کرد مثلا فردی که شدیدا نگران شد به زخم معده مبتلا می شود بدین معنی که ارگانیسم یک کل است با ایجاد ناراحتی در قسمتی موجب ناراحتی اجزای دیگر می شود. ارگانیسم نسبت به واقعیتهای خود بر حسب میل اساسی خویش به خودشکفتی  واکنش نشان می دهد روی این اصل رفتار او یک تلاش هدف جویانه و در جهت ارضای نیازهای احساس شده اوست.

 4. ارگانیسم یک تلاش اصلی دارد آن تلاش برای به تحقق بخشیدن و حفظ تعالی خویش است و این پایه و اساس فعالیتهای او را تشکیل می دهد. تمام نیازهای روانی و جسمانی فرد را می توان جنبه هایی از همین نیاز بنیادی دانست تحت تاثیر این تمایل اساسی ارگانیسم در جهت رشد، خودشکفایی، بقا و تعالی نفس، خود رهبری، خود نظمی، خودمختاری، استقلال ، مسئولیت و تسلط بر نفس حرکت می کند. تحقق خود در جهت اجتماعی شدن نیز انجام میگیرد گر چه رسیدن به این اهداف برای کودک انسان چندان سهل و آسان نیست ولی او با تحمل رنج و عذاب همواره برای نیل به آنها در تلاش و تکاپوست تجربیات مثبت را جذب و تجربیات منفی را رد می کند تا سرانجام به تحقق نفسی که مایل است برسد. او به یک فرآیند ارزشگذاری ارگانیسمی متوسل می شود و تمایل تحقق بخشیدن را به مثابه ملاکی به کار می گیرد و بر اساس آن تجارب خود را ارزیابی می کند و تجارب را بطور مثبت ارزیابی می کند و از آنها پیروی می کند و بر تجاربی که نفی کننده بقا و تعالی خود می داند ارزش منفی می نهد و از آنها پرهیز می کند.


· مفهوم شخصیت انسانی از دیدگاه راجرز

    نظر

نظریه شخصیت راجرز در حوزه تفکرات پدیده شناسی قرار دارد که در آن بر ادراک و اصول روانشناسی گشتالت تاکید شده است از این دیدگاه تمام توجه و تلاشهای فرد بر ادراک او از جهان پیرامونش در لحظه معینی از زمان ارتباط دارد و چگونگی تشکیل و تغییر این قالب ادراکی مورد توجه است.

شهرت راجرز به سبب رویکرد درمانی معروفی است که درمان متمرکز بر شخص نامیده می‌شود. راجرز براساس داده‌های حاصل از روش درمانی خود نظریه‌ای در شخصیت تدوین کرد که به انگیزه‌ای نیرومند و منحصر به فرد معطوف است و به مفهوم خود شکوفایی مزلو شباهت دارد. اما برخلاف مزلو، اندیشه‌های راجرز نه با مطالعه افرادی که از نظر هیجانی سالم بوده‌اند، بلکه با به کار بستن درمان متمرکز بر شخص در مورد کسانی که به مراکز مشاوره دانشگاه او برای درمان می‌آمدند تدوین شده است. نام روش درمانی وی دیدگاهش را نسبت به شخصیت انسان بیان می‌کند. راجرز با قرار دادن مسؤولیت تغییر درمان‌جو به دوش خود وی به جای درمانگر (چنانکه در روانکاوی سنتی نیز چنین است)، فرض می‌کند که اشخاص می‌توانند هشیارانه و بخردانه افکار و رفتار نامطلوب خود را به صورت افکار و رفتار مطلوب تغییر دهند. او باور نداشت که اشخاص تا ابد به وسیله نیروهای ناهشیار یا تجارب کودکی کنترلمی‌شوند.شخصیت به وسیله زمان حال و اینکه آن را چگونه ادراک می‌کنیم شکل می‌گیرد.

اصولاً نام وی با مفهوم "خود" قرین می باشد, پدیدار شناسان بر خلاف روان کاوان بر انگیزه های نا خودآگاه تکیه می نمودند بر دیدگاه ذهنی فرد و درباره آنچه تاکنون در جال وقوع است تاکید می ورزند. در پدیده شناختی اعتقاد بر این است که اگر چه دنیای واقعی ممکن است دنیای واقعی ممکن است موجود باشد ولی موجودیت آن را نمی توان شناخت و یا تجربه کرد بلکه می توان بر اساس ادراکات فرد, از این میان موجودیت را تصور و دریافت کرد. از اینرو انسان فقط بر اساس ادراکاتش از اشیا و بر اساس تصوری که از آن دارد رفتار خواهد کرد.

 راجرز خود درباره رویکرد پدیدارشناختی می گوید: "چارچوب درونی داوری هر انسانی مناسب ترین زاویه دید برای فهم و درک رفتار اوست" اعتقاد و اعتماد به تجربه های شخصی و گرایش فطری به حرکت در جهت رشد, بالندگی و کمال, راجرز را به ارائه روش درمانی "مراجعه مدار یا درمان "بی رهنمود" وا داشت که موفقیت های بسیاری را به دنبال آورد. تا بدانجا که نظریه های راجرز درباره شخصیت با روان درمانی چنان آمیخته و یگانه است که قابل تفکیک نمی باشد. هسته مرکزی شخصیت به نظر راجرز "خود" است که مفاهیم دیگر پیرامون آن قرار می گیرند. خود با خویشتن شامل تمام افکار, ادراکات , ارزش هایی است که من را تشکیل می دهد. من شامل "آنچه هستم" و "آنچه می توانم اتجام دهم", می شود این خویشتن ادراک شده به نوبه خود بر ادراک فرد از جهان م هم بر رفتار او تاثریر می گذارد. فرید که از یک خود پنداره قوی و مثبت برخوردار باشد در مقایسه با فردی که خودپنداره ضعیف دارد نظر گاه کاملاً متفاوتی نسبت به جهان خواهد داشت. تشکیل خود پنداره حاصل و پیامد ارزیابی تجربه هاست و افراد اساساً میل دارند به نحوی رفتار کنند که باخهود انگاره آنان همخوان و همساز باشد و تجربه ها و احساساتی که با خود پنداره شخص همسازی ندارند تهدید کننده اند.


- دوره سوم روان درمانی مبتنی بر تجربه ( 1970 – 1957 ):

    نظر

- دوره سوم روان درمانی مبتنی بر تجربه ( 1970 1957 ):

روان درمانی مبتنی بر تجربه که در حال حاضر نیز اعمال می شود از نتایج درمانهای غیر مستقیم و انعکاس است که هدف آن کمک موثرتر به افراد پسیکوتیک و نرمال است این دوره به تاثیر تکنیکهایی نظیر احترام مثبت ، درک هم دلانه و خلوص مشاور توجه خاصی مبذول می شد. ماهیت اصلی روان درمانی مبتنی بر تجربه ، به تجربه درآوردن امور است که هر مشاوری به طریق خاصی آن را اعمال می کند مهم آنکه تمام پاسخهای مشاور باید به تجربیات مراجع متکی باشد. مشاور باید مراجع را به منزله فردی مستقل که دارای توانایی های بالقوه انسانی است می بیند به او احترام می گذارد و پاسخهای خود را بر تجربیات او متکی کند.

 ·       مشاوره متمرکز بر شخص

بنا به نظر آبراهام مزلو ، استاد پیشین و صاحب نام دانشگاه براندیس ، روان شناسی انسانی نیروی سومی را در گستره روان شناسی آمریکا تشکیل می دهد . دو نیروی دیگر عبارتند از روانکاوی و رفتارگرایی  راجرز را می توان بخش مهمی از این «نیروی سوم» محسوب داشت . او نیز مانند مزلو معتقد بود که آدمها طبعاً گرایش به خود شکوفایی دارند . راجرز معتقد بود که انسان در اصل دارای جوهره و ماهیتی مثبت است و هیچ چیز منفی یا شومی ذاتی او نیست . به نظر راجرز در صورتی که به اجبار به ساختارهای ساخته و پرداخته اجتماعی رانده نشویم و درست همان طوری که به اجبار به ساختارهای ساخته و پرداخته اجتماعی رانده نشویم و درست همان طوری که هستیم مورد قبول و پذیرش واقع شویم ، به نحوی زندگی خواهیم کرد که موجب پیشرفت خود و جامعه شویم . به نظر راجرز انسان در اصل هم به ارضای نیازهای شخصی و هم به ایجاد رابطه نزدیک و صمیمانه با دیگران نیاز دارد و خواستار هر دوی اینهاست . در مجموع چنین به نظر می رسد که دیدگاه راجرز در اصل دیدگاهی انسان گرایانه است .

هیچ یک از شیوه های روان درمانی ، به اندازه شیوه مراجع محوری بر توفیق کار مشاوره تأثیر نداشته است . دیدگاه مثبت و عملی روان درمانی مراجع محوری موجب نفوذ فراوان آن در میان مشاوران مدارس گردیده است . کارل راجرز نخست کار خود را با روانکاوی آغاز کرد ، اما در سال 1937 در راه شکل گیری نظریه معروف خویش در روان درمانی فعالانه کوشید . در سال 1940 پس از انتقال به دانشگاه ایالتی اوهایو ، در ضمن تدریس به دانشجویان دوره های فوق لیسانس و دکتری ، در اندیشه یافتن علل تغییر در جریان روان درمانی بود . از این رو ، نوارهای ضبط شده از جلسات روان درمانی را با دقت مورد بررسی و مطالعه قرار داد و بر اساس نتایج این بررسی ها ، بتدریج به ارائه روان درمانی مراجع محوری موفق شد .


· پدیدار شناسی انسانی در مشاوره و روان درمانی مراجع – محور

    نظر

پدیدار شناسیPhenomenology  اساس مشاوره و روان درمانی مراجع محوری را تشکیل می دهد . پدیدار شناسی عبارت است از اینکه هر پدیده ای اعم از اینکه شی باشد یا شخص باشد یا ماده ای باشد یا جنبه ای از شی یا ماده باشد ، یک واقعیت عینی و قابل مشاهده دارد که از طریق حواس انسان قابل احساس و قابل درک است . زمانی که چنین شی یا چنین پدیده ای توسط یکی از حواس ما احساس می شود ، با تفکر خود ، با افکار خود و با نگرش خود آن احساس را درک می کنیم . بعد از درک ، آن شی را تعبیر و تفسیر کرده و به آن معنی می دهیم . بنابراین ادراک ما از یک پدیده فی الواقع حاصل تجارب گذشته ما و ذهنیت ما از شی یا ماده است ، این ویژگی یعنی درک (شناخت) شخصی فرد از اشیاء و پدیده ها و افراد ، مرکز اصلی رویکردهای پدیدار شناسی است .

پدیدار شناسی چگونه با دیدگاه مراجع محوری راجرز جور در می آید ؟ پدیدار شناسی بر اهمیت تجارب هوشیار و بلافصل شخص در تعیین و تشخیص واقعیت ها تأکید دارد . راجرز نیز معتقد بود که آگاهی از نحوه ادراک و تلقی افراد از واقعیت ها ، برای درک و فهم رفتار آنان ضروری است . او بر این باور بود که هر یک از ما بر اساس ذهنیتی که از خود و جهان خود داریم ، رفتار می کنیم . مفهوم ضمنی این گفته این است که واقعیت های عینی _ هر چه باشد _ شاخص مهم تعیین رفتار نیست . مهم نگرش و طرز تلقی انسان به آن واقعیت هاست .

استناد به تئوری شخصیت راجرز به عنوان «پدیدار شناسی انسانی» ایجاب می کند متوجه احترامی که وی برای انسان ها قایل است باشیم . انسان هایی که تمایل به رشد و خود شکوفایی در ذات و طبیعت آنهاست و باید آنها را از چگونگی تلقی و تصورشان از واقعیت ها شناخت . راجرز اساساً نسبت به توانش های بالقوه انسان خوشبین بود . به نظر وی چنانچه آدم ها از قید عوامل اجتماعی محدود و تباه کننده رها شوند ، می توانند در روابط شخصی و درون فردی به مدارج عالی برسند و از تحریف واقعیت ها که مانع دستیابی به رشد و تکامل (خود شکوفایی) فزاینده می شود ، اجتناب کنند .تقابل جبر و اختیار در نظریه راجرز تقابل جبر (یعنی این نظر که رفتار شخص با عوامل گوناگونی که خارج از کنترل وارده اوست تعیین می شود) و اختیار (یعنی این نظر که رفتار ، تابع انتخاب و اراده آزاد فرد است) در اندیشه و نگرش راجرز موضوع نسبتاً پیچیده ای است . موضع او طوری است که هر دو را تأئید می کند . به اعتقاد او جبرگرایی سنگ بنای دانش در عصر حاضر است (راجرز ص 295 ، سال 1983) . او به عنوان یک دانشمند این حقیقت را که «در مجموع هر رفتار علتی دارد» پذیرفته بود . وی معتقد بود که می توان با مطالعه آن دسته از عوامل عینی که رفتار انسان را تحت تأثیر قرار می دهند ، به اطلاعات ارزشمندی دست یافت . راجرز خود نیز پذیرفته بود که از تناقض موجود بین جبر و اختیار گیج و مبهوت مانده است . مهمترین نظری که می توان در این باره اظهار داشت این است که هر دوی این فرضیه ها مهم اند . جبرگرایی در تحلیل های علمی رفتار ، نقش مهمی ایفا می کند و مفهوم اختیار نیز در عملکرد های شخصی و میان فردی (برای مثال در روابط درمانی) حیاتی است .


ادامه

    نظر

 بنابراین ارضاء کردن نیاز به توجه مثبت دیگران پاداش دهنده است. به خاطر اهمیت ارضای نیاز به توجه مثبت مخصوصا در کودکی ما با نگرشها و رفتارهای افراد دیگر حساس می شویم با تعبیر پسخوراند یا واکنشی که از دیگران دریافت می داریم . چه تاکید یا عدم تاکید ممکن است خودپنداری مان را تغییر داده یا اصلاح کنیم. ما نگرشهای افراد دیگر را به عنوان بخشی از خودپنداری درونی می کنیم به تدریج توجه مثبت از درون خودمان ناشی می شود تا از دیگران . شرایطی که راجرز آن را حرمت نفس نامید. حرمت نفس به اندازه نیاز ما به توجه مثبت از جانب دیگران نیرومند می شود و شاید به همان صورت ارضا شود.

حرمت نفس مانند توجه مثبت ماهیت دو جانبه دارد برای مثال وقتی که مردم توجه مثبت می گیرند و حرمت نقس مثبت را پرورش می دهند بنوعی به خود برای دیگران توجه مثبت فراهم می آورند.

 ·       شرایط ارزش از نظر راجرز

شریط ارزش از تعالی رشد توجه مثبت که به حرمت نفس مثبت می انجامد بوجود می آید حرمت نفس مثبت شکل فرامن فرویدی راجرز است و از توجه مثبت مشروط به دست می آید قبلا کفتیم که توجه نامشروط شامل محبت و پذیرش کودک بدون شرط و مستقل از رفتار اوست توجه مثبت مشروط نقطه مقابل آن است.

کودکان حرمت نفس را تنها در موقعیت هایی که تایید والدین را به دنبال داشته باشد و در زمانی که خودپنداری به عنوان جانشینی برای والدین عمل می کند پرورش می دهند بنابراین کودکان شرایط ارزش را بوجود می آورند آنها باور می کنند که تنها در شرایط خاصی با  ارزش هستند. آنها یاد می گیرند که از برخی رفتارها و نگرشها اجتناب کنند بدون توجه به اینکه این رفتارها ، در غیر این صورت چقدر می توانستند از نظر شخصی ارضا کننده باشند و به این ترتیب آنها دیگر نمی توانند آزادانه عمل کنند چون این کودکان باید رفتارهایشان را به دقت ارزیابی کنند و از بعضی اعمال خودداری نمایند. از رشد کامل یا شکوفا کردن خود باز می مانند آنها بازیستی در محدوده شرایط ارزش خود از رشد خودشان جلوگیری کنند.


· مشاوره و روان درمانی راجرز

    نظر

مراحل شکل گیری مشاوره و روان درمانی مراجع محوری:

 

تکامل نظریه راجرز به سه دوره تقسیم شده است این سه دوره عبارتند از :

1- دوره درمان به طریق غیرمستقیم ( 50- 1940 ):

در این دوره به درمان غیر مستقیم به پیشرفت تدریجی بصیرت مراجع نسبت به خود و موقعیتش اهمیت داده می شد. مشاور سعی داشت با ایجاد موقعیتی آزاد و مبرا از اقتدار و قدرت ، مراجع را در جهتی که مایل است سوق دهد . مشاور ازطریق پذیرش و عدم مداخله بحث وموضوع را می کشید تا به مراجع کمک کند که احساسات و ادراکات خویش را روشن کند و گامهای مثبتی در سایه جهت گیری جدیدش بردارد. در این دوره مشاور از اموری نظیر نصیحت کردن ، ابراز عقاید  احساسات تعبیر و تفسیر ارائه نقش و طرح و دیگر فعالیتهای مداخله ای خودداری می کرد در مقابل تلاش اصلی برای استفاده از ابتکار و خلاقیت مراجع در جهت ایجاد رشد سلامتی و سازگاری او متمرکز بود.

2- دوره دوم روان درمانی مبتنی بر انعکاس مطالب ( 57-1950 ):

در این دوره نظریه مراجع محوری پخته تر شد و تحقیقات متعدد صحت بسیاری از مفاهیم و عملکردهای آن را مورد تایید قرار داد توجه عمیق مشاور به محتوای عاطفی اظهارات مراجع و نه به محتوای معانی و بیان آنها.

از برجسته ترین تغییرات در روند عمل این دوره به شمار می رفت از پاسخهای سطحی و مضمونی که بعضی اوقات از ویژگیهای روشن سازی مرسوم در شیوه غیر مستقیم بود اجتناب می شد در این دوره نقش مشاور مجددا مورد بحث و گفتگو قرار گرفت و بر پاسخگوی و حساسیت او نسبت به احساسات مراجع تاکید شد. انعکاس احساسات جای روشن سازی را گرفت و ابعاد شناختی تعامل مشاوره ای کمتر مورد تاکید قرار گرفت برای حصول به نتایج مطلوب یعنی سازماندهی مجدد خود و وحدت بخشی به خویشتن پنداری ، مشاوره می بایست منابع و عوامل تهدید کننده را در رابطه بین خود و مراجع از میان بر می داشت و دنیای پدیداری مراجع را آیینه دار منعکس می کرد. از این رو انعکاس احساسات یکی از تکنیک هایی بود که مشاور از آن استفاده می کرد.

· رشد خود در کودکی ا ز نظر راجرز

    نظر

زمانی که کودکان به تدریج میدان تجربی پیچیده تری را از رویارویی های اجتماعی همواره در حال گسترش پرورش می دهند یک بخش از تجربه آنها از باقی متمایز می شود. این بخش جدی و جداگانه که با کلمه های من ، مرا ، خودم تعریف می شود خود یا خودپنداری است تشکیل خودپنداری مستلزم آن است که آنچه به طور مستقیم و بلافاصله بخشی از خود می باشد از دیگران ، اشیاء و رویدادهایی که نسبت به خود بیرونی هستند متمایز شود از این گذشه خود پنداری تصور ما از آنچه هستیم آنچه باید باشیم و آنچه دوست داریم که باشیم است.

راجرز اعتقاد داشت که به صورت ایده آل خودالگویی همسان و کل سازمان یافته است تمام جنبه های احتمالی خود برای همسانی تلاش می کنند برای مثال افرادی که داشتن احساسهای پرخاشگرانه را انکار می کنند جرات نشان دادن پرخاشگری را حداقل به صورت آشکار و مستقیم ندارد انجام دادن این کار به معنی پذیرفتن رفتاری است که با خودپنداری ناهمسان است.

خودپنداری ای که از نظر آنها باید فاقد پرخاشگری باشد . زمانی که خود نمایان می شود کودک نیاز به آنچه را که راجرز توجه مثبت نامید پرورش می دهند.  این نیاز از طریق یادگیری بوجود می آید با وجود این راجرز معتقد بود که منبع آن بی اهمیت است نیاز به توجه مثبت همگانی ومداوم است و شامل پذیرش محبت و تایید شدن از جانب دیگران مخصوصا از جانب مادر در مدت کودکی است.

کودکان دریافت توجه مثبت را ارضاء کننده و دریافت نکردن را ناکام کننده می یابند. از آنجایی که توجه مثبت برای رشد انسان حیاتی است رفتار کودک بوسیله مقدار محبت و عشقی که به او اعطاء می شود هدایت می گردد. اگر مادر توجه مثبت را ارائه ندهد پس گرایش فطری کودک به سوی شکوفایی و رشد خود با مانع مواجه خواهد شد. کودکان عدم تائید رفتارشان را بصورت عدم تایید خودپنداری به تازگی ساخته شده خود می دانند اگر این حالت زیاد اتفاق افتد کودکان تلاش برای شکوفایی را متوقف می کنند و در عوض برای بدست آوردن توجه مثبت از دیگران عمل می کنند.

به صورت ایده ال کودکان در مجموع پذیرش محبت و تایید کافی را دریافت می کنند این حالت که توجه مثبت نامشروط نام دارد بدان معنی است که محبت مادر به کودک مشروط به رفتار کودک نیست بلکه آزادانه و کامل به او داده می شود. جنبه مهم نیاز به توجه مثبت ماهیـت دو جانبـه آن است زمانی که مردم پی می برند که نیاز به توجه کسی را برآورده کرده اند خودشان نیز ارضای آن نیاز را تجربه می کنند.


· دیدگاه راجرز رابطه با ماهیت انسان

    نظر

از نظر راجرز انسان ذاتا ماهیت مثبت دارد و مسیر حرکت او در مجموع به سوی خودشکوفایی رشد و اجتماعی شدن است . راجرز بر این اعتقاد است که آئین مسیحیت این باور را در ما ایجاد کرده است که ذاتا گناهکاریم. علاوه بر این تصویری که فروید و همکارانش از انسان ناهشیار و نماد ارائه می دهد این است که در صورت امکان به اعمال خلاف اخلاق دست خواهد زد. طبق این نظر انسان از بنیاد غیر منطقی و غیر اجتماعی و مخرب خویش و دیگران است به نظر راجرز ممکن است گاهی انسان چنین باشد ولی این زمانی اتفاق می افتد که روان آزرده است و مانند یک انسان شکوفا شده عمل نمی کند وقتی آزادانه عمل می کنیم در تجارب خویش مختاریم . ماهیت اصلی خود را به عنوان موجودی مثبت و اجتماعی ارضاء می کنیم موجودی که می تواند مورد اعتماد باشد و اصولا سازنده است.

راجرز با آگاهی از این که دیگران ممکن است بین رفتار انسان و حیوان مقایسه هایی به عمل آورند نظرات خود را در مورد این تشابه چنین بیان می کند. اگر چه شیر معمولا جانوری درنده به حساب می آید در واقع خصوصیات مطلوبی نیز دارد. شیر وقتی شکار می کند که گرسنه است نه برای نابودی و انهدام رشد این حیوان از درماندگی و وابستگی شروع و به استقلال می رسد و یا از خود مرکزی دوران کودکی به تعاون و حمایت در بزرگسالی تغییر می کند.

راجرز با آگاهی از این که ممکن است دیگران او را فردی خوش بین و بی تجربه به حساب آورند بی درنگ اشاره می کند که نتیجه گیری های او بر اساس بیش از بیست و پنج سال تجربه در روان درمانی به دست آمده است.

من همواره نسبت به ماهیت انسان خوش بین نیستم و کاملا آگاهم که در اثر حالات رفاهی وترس های درونی افراد می توانند به طور غیر قابل تصوری بی رحمانه ، وحشتناک رشد نیافته واپس رونده غیر اجتماعی و آزاردهنده رفتار کنند با این وجود یکی از نیرو بخش ترین و روح بخش ترین قسمت از تجربیات من کارکردن با این افراد و کشف تمایلات بسیار مثبتی است که در آنها مانند همه ما در عمیقترین سطوح وجود دارد.

·       دیدگاه راجرز در رابطه با علم، نظریه و روش تحقیق

 

اگر چه نظریه راجرز و ابزارهای خاص تحقق وی تغییر کردند اما او همچنان پدیدار شناس باقی ماند طبق موضوع پدیدار شناختی راجرز درک هر فرد از جهان یگانه است این ادراک ها میدان پدیداری فرد را می سازد . انسانها همانگونه به محیط واکنش نشان می دهند که آنرا درک می کنند این دریافت ممکن است با تعریفی که محقق از محیط می کند منطبق باشد یا نباشد.

اگر چه میدان پدیداری اصولا دنیای خصوصی انسان را تشکیل می دهد می توانیم این دنیا را آن طور که فرد درک می کند ببینیم و رفتار را از دریچه چشم آنها و با معنای روان شناختی که برای آنها دارد تبیین کنیم .

 راجرز به پدیدار شناختی به عنوان مبنایی برای شناخت انسان و به عنوان روشی برای تکوین نظریه مربوط به پدیده های ذهنی متعهد بود. راجرز معتقد بود که اطلاعاتی که از خلال جلسات روان درمانی به دست آمده است منبع باارزشی از داده های پدیدار شناختی است راجرز همیشه کار را با مطالعات بالینی آغاز می کرد وی سعی داشت به مصاحبه های درمانی ضبط شده با کمترین ذهنیت قبلی و تنها با چند برداشت مقدماتی گوش دهد تا در مورد آنچه که مشاهده می کند فرضیه سازی نماید.

به این ترتیب راجرز در سراسر زندگی حرفه ای خود تلاش می کرد تا عینیات و ذهنیات را به هم مربوط کند درست همانطور که در جوانی نیاز به پرکردن شکاف بین مذهب و علم را احساس کرد. راجرز در درون این بافت و با حراست از انسانها به عنوان افرادی که صرفا گروگان علم نیستند به پیشرفت روانشناسی به عنوان یک علم توجه کنند.

همچنین باید توجه داشت که راحرز بر مفهوم "تحقیق فرایندی" تاکید داشت نه تحقیق نتیجه ای.تحقیق فرایندی به ویژگی ها و شرایط بین متخصص و مراجع اشاره دارد و بر خصوصیات و نحوه تعاملات بین آن دو تاکید می ورزد و در مقابل تحقیق نتیجه ای قرار دارد که صرفا نتیجه درمان مد نظر می باشد.